ماهکماهک، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ماهک ماه کوچک

سال نو مبارک

عزیز دل مامان سلام سال نو مبارک اومدم با چند ماه غیبت تو این چند ماه شما حسابی بلبل شدی  حرف می زنی از یکسال وسه ماهگی شروع به حرف زدن کردی والان جملات رو می گی وطوری حرف می زنی که همه رو به وجد میاری باغ امیر سمنان اینجا می گفتی نه نه  که ازت عکس نگیرم   ...
7 فروردين 1395

تولد یک سالگی

سلام عزیز دل مامان که یک ساله شدی جمعه 23 خرداد یه جشن کوچولو با تم زنبور برای شما گرفتیم که البته لباسش  کار مامان فری بود والبته لباس راحتی نبود وشما توش خیلی اذیت شدی یه عالمه هم کادوی خوشگل برات آوردن. تو این چند ماه فرصت نمیشد وبلاگت رو آپدیت کنم خیلی وقته از دوست جونیامون هم خبری نیستفکر کنم اونا هم در گیر وروجکاشونن مثل مامان فری  . از شما بگم که خوب راه میری لی لی لی حوضک اتل متل کلاغ پر وخیلی کار های دیگه انجام میدی. بی نهایت شیطون وشلوغی طوری که یه وقتایی مامانو دیوونه می کنی. واکسن یکسالگیت رو هم دوشنبه زدی واز همه مهم تر اینکه 6 تا دندون داری واینا هم عکسای این مدت با توضیحاتشون شما بالباس محلی تو...
27 خرداد 1394

اولین عید

جو جو مامان اولین سال نو شما مبارک  این چند روز کلی مناسبت داشتیم سومین سالگرد ازدواج من وبابایی  تولد بابا وامروز هم اگه گفتی؟افرین تولد مامان فرزانه همش مبارکه به زودی عکسا رو هم میدارم
18 فروردين 1394

اتفاقات 8ماهگی

عزیز دل مامان سلام این روزها انقدر وروجک شدی وشیطونی می کنی که کمتر وقت دارم وبلاگت رو آپدیت کنم. مخصوصا اینکه خونه تکونی هم کردم.11 اسفند هم سومین سالگرد ازدواج من و بابا بود . اما شما تو این روزها اول اینکه خیلی به من وابسته شدی وهرجا میرم دنبالم میای دوم اینکه وقتی می خوایم بریم بیرون متوجه میشی و تو این مواقع حتما باید بغلت کنیم دست می زنی ونانای می کنی بای بای می کنی وقتی میری بغل کسی چون فکر می کنی می خوان ببرنت بیرون. خودت می ایستی وچند ثانیه خودت رو نگه میداری
16 اسفند 1393

دومین مروارید

 عزیز دل مامان دومین مروارید مبارکت باشه  اولین دندون رو 18 ام ودومی رو 20 ام در آوردی وکلی  بی قراری کردی 22 بهمن آش دندونی پختیم که بعدا عکساشو میذارم
27 بهمن 1393

اولین مروارید

عزیز دلم جوونه زدن اولین مروارید زندگیت تو 7ماه و23 روزگی  مبارک البته این روزها ومخصوصا شبها خیلی بی قراری می کنی وهمش مریضی  مامان فدات که انقدر درد نکشی  نفس مامان   ...
18 بهمن 1393

سفر آسمونی

  قند عسلم سلام هفت ماهگیت با کلی تاخیر مبارک امروز یک هفته است که ما از این سفر آسمونی برگشتیم  اما دلمون هنوز اونجاست. تو این سفر شما خیلی  همکاری کردی وحسابی خانوم بودی اما تو رفت وبرگشت حسابی اذیت شدی عزیزم از کارهای این چند روز شما هم باید بگم که دو مدل میشینی  خیلی راحت ولی با تکیه دادن به وسایل می ایستی بی نهایت شیطونی دندون در نیاوردی ولی همسن وسالات دندون در آوردن تبلیغ لوسی رو دوست داری ویکبار که داشتی نگاه می کردی ومن حواسم نبود جلوی شما ایستادم  منو کنار زدی تا ادامه لوسی رو ببینی اینم عکسای شما ومامان وبابا شما تو مسجد شیعیان   این عکس...
6 بهمن 1393

این روزها

وروجک شیطون مامان این روز ها خیلی عالی وتند چهار دست وپا  می ری علاوه بر اون روی زانوهات می ایستی وهمینطور از دوروز قبل به اطرافت تکیه می کنی وروی پاهات می ایستی به خاطر همین چند دفعه زمین خوردی وسر کوچولوت  درد اومده مامان فدات بشه. دیروز برای اولین بار خودت نشستی .البته دیگه این کار تکرار نشد وهمون یکبار هم کوتاه بود لباس احرام شما آماده شده وان شاالله از سفر خانه خدا که برگشتیم عکس شما رو بااین لباس آسمونی میذارم راستی بابا رو هم میشناسی  ووقتی میگم بابا کجاست با چشم بابا رو دنبال می کنی از تمام دوستای گلم که میان واین مطلبو می خونن طلب حلالیت می کنم    آهای دوستایی که میاین مطلبو می...
10 دی 1393