ماهکماهک، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ماهک ماه کوچک

هفته 39

39 هفتگیت مبارک قند عسلم عزیزم چقدر شما این روزها شیطون شدی ؟؟نه شب از دست  شما خواب دارم نه روز   شبا تا من تکون می خورم شما هم شروع به ورجه وورجه می کنی  یه روز هم انقدر که تو شیمک مامی تکون خوردی آخرش به بابایی گفتم از شما فیلم بگیره تا بعدا به شما نشون بدیم دیروز وقتی رفتم پیش خانم دکتر برای چکاپ دستیار ایشون وقتی می خواست صدای قلب شما رو بشنوه کلی به زحمت افتاد چون شما دایم ورجه وورجه می کردی ونمی ذاشتی اون دست وپاهای کوشولوتم آنچنان از تو شیمکم بیرون داده بودی که مایه تعجب  اون خانم شد وکلی خندید عزیزم پس شما کی میای؟؟؟؟؟؟ من وبابایی وبقیه بی صبرانه منتظر ورود شما فسقلی هستیم   ...
13 خرداد 1393

تولد 24 سالگی مامان فری

   قند عسلی مامان امروز من ٢٤ ساله شدم وجالبه که بدونی هم من و هم شما متولد سال اسب هستیم شما تو هفته ٣٢ هستی  ووزن شما هم حدودا ١٨٠٠ گرمه به خاطر اضافه کردن وزن جای شما تو شیمک مامان فری تنگ شده ودیگه مثل سابق لگد نمی زنی اما با وول خوردنای معمولی شما من وبابا دست ها وپاهای کوچولوی شما رو زیر پوست شکمم احساس می کنیم وکلی ذوق می کنیم  قربون دست وپاهای کوشولوت عزیزم   ...
18 فروردين 1393

سال نو با قند عسل

عسلی مامان سال ٩٣ و30 هفتگی وهفت ماهگیت مبارک عید امسال برای من وبابایی متفاوت تر از دو سال قبل بود چون شما  کنارمون بودی و تو شیمک مامان ورجه وورجه می کردی   این روزها هم خبری نبود جز دید وبازدید عید که انگار شما رو خسته کرده   واندر احوالات خودم باید بگم که شدم یه موجود گرد وقلنبه که اگر منو از بالای یه تپه قل بدید مثل کدو قلقله زن بدون هیچ مشکلی به پایین تپه مشرف می شم فقط نمی دونم با این شیمک گرد وقلنبه واسه عروسی عمه الی که 10 فروردینه چطور باید لباس بپوشم وزن قبل از بارداری53 وحالا 67    ...
5 فروردين 1393

26هفتگی قند عسل

عقش من سلام این هفته هم درگیری هام زیاد بود وهم اینترنتم داغون به خاطر همین نتونستم به وبلاگت سر بزنم  سیسمونی که بابایی ومامانی برای شما تدارک دیده شده بود رو به خونه آوردیم وتقریبا کار چیدنشون تمومه فقط مونده لباس واسباب بازی شما که می مونه برای وقتی که برم سونوگرافی وان شاالله شما رخ بنمایی وبه ما بگی که بالاخره یه دختر نازی یا یه آقا پسر گل تو اولین فرصت عکس اتاق رو می ذارم دست همه دوستایی که تو این مدت به یاد من بودن ونظر گذاشتن درد نکنه
1 اسفند 1392

5ماهگی قند عسل مبارک

سلام عشق مامان وبابا  5 ماهت پر شد ووارد 6ماهگی شدی این روزها لگدهات پرزور تر شده و تو شکم مامی دایم پشتک میزنی البته پریشب حسابی منو نگران کردی چون اصلا تکون نمی خوردی تا صبح هر دفعه بیدار شدم  تو نخ شما رفتم  تا ببینم بالاخره شما تکون می خوری یانه. آخر هم صبح پاشدم کلی خرما ونبات داغ خوردم تا بالاخره یه تکون کوچولو از شما دیدم  وخیالم راحت شد دختر خوبی باش ومن وبابایی رو اذیت نکن این روزها با مامان فاطمه وبابایی وخاله نارسیس در حال خرید سیسمونی برای شما هستیم رنگ وسایل هم بیشتر صورتی ویاسیه امیدوارم وسایلتو دوست داشته باشی .در اولین فرصت که اتاقتو بچینم عکسش رو می ذارم   ...
20 بهمن 1392
1