ماهکماهک، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ماهک ماه کوچک

هدیه ولنتاین

قند عسلی 25بهمن روز ولنتاین بود عکس هدیه من به بابایی(اون دوتا ببئی رو تاب نشسته)وهدیه بابایی به من (برج ایفل وببئی رو چمنزار)رو گذاشتم دست بابایی درد نکنه   ...
8 اسفند 1392

یه اتفاق بد

عسلی مامان حتما خبر داری که روز جمعه  چه اتفاق بدی واسه بابا مهدی افتاد اگر چه ضربه بدی واسه بابا بود اما خدا رو شکر که خودش من وشما سالمیم       ...
6 اسفند 1392

26هفتگی قند عسل

عقش من سلام این هفته هم درگیری هام زیاد بود وهم اینترنتم داغون به خاطر همین نتونستم به وبلاگت سر بزنم  سیسمونی که بابایی ومامانی برای شما تدارک دیده شده بود رو به خونه آوردیم وتقریبا کار چیدنشون تمومه فقط مونده لباس واسباب بازی شما که می مونه برای وقتی که برم سونوگرافی وان شاالله شما رخ بنمایی وبه ما بگی که بالاخره یه دختر نازی یا یه آقا پسر گل تو اولین فرصت عکس اتاق رو می ذارم دست همه دوستایی که تو این مدت به یاد من بودن ونظر گذاشتن درد نکنه
1 اسفند 1392

بازم لباس زمستونی

قند عسلی این لباسا رو من ومامان فاطمه برای شما بافتیم   که عکساشو  می ذارم مامان مهری هم داره واسه شما بلوز وپیراهن می بافه که خیلی خوشگله عکسش بدستم برسه می ذارم دست همگی درد نکنه عکسا رو تو ادامه مطلب ببینید                 ...
22 بهمن 1392

5ماهگی قند عسل مبارک

سلام عشق مامان وبابا  5 ماهت پر شد ووارد 6ماهگی شدی این روزها لگدهات پرزور تر شده و تو شکم مامی دایم پشتک میزنی البته پریشب حسابی منو نگران کردی چون اصلا تکون نمی خوردی تا صبح هر دفعه بیدار شدم  تو نخ شما رفتم  تا ببینم بالاخره شما تکون می خوری یانه. آخر هم صبح پاشدم کلی خرما ونبات داغ خوردم تا بالاخره یه تکون کوچولو از شما دیدم  وخیالم راحت شد دختر خوبی باش ومن وبابایی رو اذیت نکن این روزها با مامان فاطمه وبابایی وخاله نارسیس در حال خرید سیسمونی برای شما هستیم رنگ وسایل هم بیشتر صورتی ویاسیه امیدوارم وسایلتو دوست داشته باشی .در اولین فرصت که اتاقتو بچینم عکسش رو می ذارم   ...
20 بهمن 1392

ماهک قند وعسل مامان وبابا

قند عسلی امروز با بابا رفتیم سونوگرافی آقای دکتر گفتن  همه چی خوبه  ولی جنسیت شما به خاطر پشت و رو بودنت کاملا مشخص نیست ولی به احتمال زیاد شما دخملی صورت من   صورت بابایی   می خواستم عکس سونو رو هم بذارم که هرچی من وبابایی عکسو نگاه کردیم شما رو توش ندیدیم که فکر کنم به خاطر سر وته وپشت و رو  لالا کردن  شما بود اما اسمایی که من وبابایی واسه شما انتخاب کردیم دختر :  ماهک  (مهدیه) به انتخاب بابایی پسر:  مهرزاد  (علی)   به  انتخاب من البته اسم دختر انتخابی من افروز بود در ضمن شما 21 هفته ویک روزه بودی   ...
2 بهمن 1392

تقدیم به بابایی وتمام باباهای دنیا

دختر که باشی ...                دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته             دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه  دنیا آغوش گرم پدرته    دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستت بکیری و دیگه از هیچی نترسی دستای گرم و مهربون پدرته                هر کجای دنیا هم باشی قوی ترین فرشته نگهبان پدرته           پدر یعنی صبور یعنی لطیف... ...
2 بهمن 1392

17هفتگی قندعسلی

عسلی مامان وبابا چند روزی سرما خوردم ونتونستم مطلب بذارم بابایی هم سرما خورده بود سونوی ١٥ هفته شما رو هم هنوز نذاشتم دکتر گفت شما طوری قرار گرفتی که جنسیتت مشخص نمی شه (قیافه من وبابا با این حرف دکتر ) واما وول خوردن شما تو شیمک مامان فری: بعد از اظهار نگرانی های مامان فاطمه که چرا شما هنوز حرکتی نداری این چند روز بیشتر دقت کردم  ومتوجه حرکتهای شما تو پهلوهام شدم البته انگار صبح ها همش خوابی وعصرها بیدار می شی وورجه وورجه می کنی ...
30 دی 1392