ماهکماهک، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ماهک ماه کوچک

تشکر از دوستای خوبم

سلام به همه ی دوستای خوبم که تو این مدت  من وماهک رو فراموش نکردن خیلی دوست داشتم که وقت کافی برای جواب دادن به نظرات می داشتم اما رسیدگی به ماهک این اجازه رو بهم نمیده دوستتون دارم  بازم نظر بذارید ...
16 تير 1393

ماهک 9ماهه و9روزه

ماهک  مامان روز سه شنبه با بابایی رفتیم سونوگرافی که خداروشکر همه چیز خوب بود وآقای دکتر هم گفت شما دخملی  ووزنت هم حدودای 3200گرمه   امروز هم  9 ماه و9 روزه شدی  اما انگار تو دل مامی خیلی بهت خوش گذشته که  اون تو جاخوش کردی ونمیای بیرون. امشب شب تولد آقا امام زمانه وبابایی هم تو این شب عزیز بدنیا اومده وهمه اطرافیا فکرمی کنن شما هم قراره مثل بابایی تو این روزهای عزیز بدنیا بیای دوستت داریم ومنتظریم بابا مهدی من وماهک شما رو خیلی دوست داریم   تولدت مبارک ...
22 خرداد 1393

هفته 39

39 هفتگیت مبارک قند عسلم عزیزم چقدر شما این روزها شیطون شدی ؟؟نه شب از دست  شما خواب دارم نه روز   شبا تا من تکون می خورم شما هم شروع به ورجه وورجه می کنی  یه روز هم انقدر که تو شیمک مامی تکون خوردی آخرش به بابایی گفتم از شما فیلم بگیره تا بعدا به شما نشون بدیم دیروز وقتی رفتم پیش خانم دکتر برای چکاپ دستیار ایشون وقتی می خواست صدای قلب شما رو بشنوه کلی به زحمت افتاد چون شما دایم ورجه وورجه می کردی ونمی ذاشتی اون دست وپاهای کوشولوتم آنچنان از تو شیمکم بیرون داده بودی که مایه تعجب  اون خانم شد وکلی خندید عزیزم پس شما کی میای؟؟؟؟؟؟ من وبابایی وبقیه بی صبرانه منتظر ورود شما فسقلی هستیم   ...
13 خرداد 1393

سکسکه

سلام به همه دوستای خوبم که به من وقند عسل لطف دارن حال من وقند عسل هم خوبه اما وقت نمی کنم به وبلاگ سر بزنم قند عسل مامی سلام دیروز یه اتفاق جالب افتاد با بابایی نشسته بودیم که متوجه شدم شیمکم هر چند ثانیه وبا یه ریتم خاص تکون می خوره اول فکر کردم شما لگد می زنی اما از اونجایی که حرکات وفاصلش منظم بود متوجه شدیم شما داری سکسکه می کنی   البته این سکسکه قبلا هم اتفاق افتاده بود اما اصلا فکرشو نمی کردیم که شما داری سکسکه می کنی   ...
7 خرداد 1393

8ماهگی قند عسل

8 ماهگیت مبارک عسلم. این روزها حال وهوای خونمون عوض شده  ولحظات رو می شمریم تا شما بدنیا بیای. هرچند این روزهایی رو که شما تو شیمک مامان بودی از بهترین لحظات زندگی  من وبابایی بود . شما هم بیشتر تو شیمک مامان ورجه وورجه  می کنی مثل اینکه می خوای مامی رو برای ورودت وبی خوابی آماده کنی دوستت داریم وبی صبرانه منتظر تولدت هستیم ...
14 ارديبهشت 1393